من مارکو ام یه کوله گرد

من مارکو ام یه کوله گرد

من مارکو  اَم
در جنگل متولد شده اَم
همیشه در سفرم
تمام زندگی ام در کوله پشتی ام خلاصه میشه
سفر و گشت و گذار آنقدر لذت بخش است
 که وقت نکردم مالک هیچ ملک یا وسیله ای باشم
مقصد مشخصی ندارم
گاهی عطر و بوی گلها
گاهی حسی از درونم
گاهی نجوای پرنده ای
گاهی نسیم خنکی
گاهی صدا دوستی
مسیرم را تعیین می کند
منم آآآآ این  کوله به همین خاطر برخی بهم می گند کوله گرد
کوله گرد کسی که می تونه با یه کوله سفر کنه
برخی می پرسند چگونه می تونی با یه کوله پشتی سفر کنی
و من جواب می دم به غیر از این کوله،کوله دیگری هم دارم که شما اون را نمی بینید
و اون کوله عشق است تا آن همراه نباشم یک شب هم نمی توانم با مجهزترین امکانات سر کنم                                                 سفر زیباترین و قشنگ ترین مرحله زندگی است .
مخصوصا وقتی مقصدی نداری
خود را به مسیر می سپاری و می گذاری تا عشق تو را به هر سوی ببرد
اکنون به تپه ای رسیده م
شهری از جنس فلز می بینم
صدای عجیبی دارد‌صدای از عمق و جان فلز
اولین بار است از چیزی که می بینم  وحشت زده میشم  
حسی می گوید برگرد‌‌‌ .

اما قلب ماجرا جویم می گوید برو به سویش....